درد

هر اتفاق جدیدی که میوفته پیش خودم میگم دیگه مگه بدتر از اینم میشه؟ که اتفاق بعدی میادو خفم میکنه هنوز از یه چاله در نیومدی که با ک.ن میوفتی تو یکی دیگه.

خدایا - بعدی رو یکم صبر کن بعد بفرست. کم مونده کم بیارم.

برای اینکه صندلی از زیر پام در بره ، یه دگمه کار گذاشته بودن که روش نوشته بود زود باش فشار بده کار دارم می خواهم برم دگمه رو فشار دادم و صندلی از زیر پام در رفت ، یه دفعه دیدم دارم به خودم نگاه می کنم ، خیلی زشت مرده بودم ، زبونم از لای دندونام زده بود بیرون و موهای سرم هم سیخ سیخ شده بود ، یه چشمم باز بود و اون یکی بسته بود ، احتمالا داشتم به عزرائیل چشمک می زدم !

از باجه اومدم بیرون و احساس کردم رو ابرها ایستادم ،

از اینجا به بعدش رو اجازه ندارم براتون تعریف کنم ، به هر حال روح هم یه محدودیتهایی داره دیگه ! بهم گفتن نباید اینها رو به زمینیها بگم !!!

از راه

آهای آدما


با شماها هستم. آره همتون.
اگه میگم چشم .اگه هر کاری میکنم .اگه احترام میذارم‌.
به خاطر این نیست که خرم .

احمقا . دارم احترامتونو نگه میدارم. اینقدر تو اون دل واموندتون نگین یارو خره.


(اینارو گفتم چون یهو صدای دلاتونو شنیدم)