برای اینکه صندلی از زیر پام در بره ، یه دگمه کار گذاشته بودن که روش نوشته بود زود باش فشار بده کار دارم می خواهم برم دگمه رو فشار دادم و صندلی از زیر پام در رفت ، یه دفعه دیدم دارم به خودم نگاه می کنم ، خیلی زشت مرده بودم ، زبونم از لای دندونام زده بود بیرون و موهای سرم هم سیخ سیخ شده بود ، یه چشمم باز بود و اون یکی بسته بود ، احتمالا داشتم به عزرائیل چشمک می زدم !
از باجه اومدم بیرون و احساس کردم رو ابرها ایستادم ،
از اینجا به بعدش رو اجازه ندارم براتون تعریف کنم ، به هر حال روح هم یه محدودیتهایی داره دیگه ! بهم گفتن نباید اینها رو به زمینیها بگم !!!
از راه
این حرفا دیگه چیه؟؟؟ :((
تو حالت خرابه...یه بیمارستان خوب سراغ دارم آب نبات هم میدن..بیا ببرمت اونجا قاقا بخوری ....
سلام!
قشنگ بود٬ ولی سعی کن قرصات رو سر وقت بخوری. آفرین ناناز!
موفق باشی.
حالا یه جوونی که حالش خرابه رو که اینقدر شدید ترش نمی کنن یه کم ملایم تر رفتار کنید که حداقل از این بدتر نشه یه جای امیدی هم بذارین. :)))))