یک روز آقا کلاغه نشسته بود روی شاخه درخت و با تخماش بازی میکرد!
(1) آقا خرگوشه که داشته ازون زیر رد میشده نگاه میکنه، میبینه کلاغه اون بالا داره واسه خودش حال میکنه، بهش میگه: آقا کلاغه! فکر میکنی منم میتونم بشینم این زیر با تخمام بازی کنم؟!
(2) آقا کلاغه هم میگه: بعله که میتونی! خلاصه آقا خرگوشه هم میشینه زیر درخت و شروع میکنه با تخماش بازی کردن. هنوز پنج دقیقه نگذشته بوده که آقا روباهه از پشت یک بوته میپره و آقا خرگوشه رو یک لقمة چپ میکنه.
-
نکتة مدیریتی: برای اینکه آدم بتونه صبح تا شب بشینه یکجا و با تخماش بازی کنه، باید اون بالا بالاها نشسته باشه!!
اینو از یجا ورداشتم لینک ثابت هم نداره امیدوارم نویسندش سر پل صرات ازم بگذره